فصل سوم

اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْمًا ﴿سوره طلاق آیه12﴾

آفرینش برای دانستن قدرت خدا

در این آیه شریفه غرض از آفرینش آسمانها و زمین و موجودات میان آنها را بیان می فرماید. خداوند هفت آسمان را آفرید و از زمین مثل آنها را. تقدیر را میان آنها فرستاد تا اینکه بدانید که خداوند بر هر چیزی توانا و به هر چیزی آگاه است.
هدف آن است که بشر به علم برسد، یقین پیدا کند به قدرت بی پایان خداوند و علم نا متناهی پروردگار. بنابراین هدف از خلقت انسان و همه اشیا رسیدن به علم است، معرفت اجمالی فطری کافی نیست؛ باید به کمال برسد که امیر المومنین (ع) فرمود: و کمال معرفته التصدیق به. باید از معرفت اجمالی به یقین برسد، تصدیق کند.
اثر یقین آن است که به واسطه تشکیک تزلزلی در اعتقادش پیدا نشود؛ به قدری روشنایی در دلش پیدا شده که به برکت آن نور، حالت بهجت و سرور و طلب وصول در او پیدا شود. آن نور اگر در دلی روشن شد، آثاری دارد که در روایتی در اصول کافی برخی از آن آثار را ذکر فرموده است (اصول کافی، کتاب الایمان و الکفر باب الصفه الایمان ص50 حدیث1) ؛ از جمله آثارش علم به حقایق و واقعیات امور است؛ کوچک دانستن عالم ماده و بزرگ دانستن عالم بقاء است.

میزان حق برای خود خواه، خود است

البته نابرده رنج گنج میسر نمی شود، باید زحمت کشید تا به علم رسید، مرکز یقین قلب است، باید در قلب را باز کند تا نور علم در آن پیدا شود، آن قلبی که مسدود است باید سدش را شکست، صریحا باید گفت تنها سدی که نمی گذارد آدمی به علم و یقین و شهود برسد، خدا شناس بشود، به کمالات انسانیت برسد « منیت » است، خود خواهی است. تا آدمی خودش را می بیند و می خواهد پیشرفت نفسش را می خواهد پیشرفت در مال و جاه و مقام، محال است خدا را ببیند، حق را بخواهد، خودش را میزان حق قرار می دهد، هر کاری مطابق میلش باشد حق است؛ هر چیزی خلاف نفسش باشد آنرا باطل می داند.
بدترین کارها را مرتکب می شود در حالی که آنرا درست می پندارد(سوره 18 آیه 104) . این حجاب اعظم است که در دعا های اهل بیت (ع) رسیده. در دعای ابوحمزه ثمالی، حضرت سجاد (ع) ناله می کند که ای خدا تو از آفریده ات پنهان نیستی؛ اما آمال و آرزو های جز تو، بر ایشان حجاب گردیده است. حضرت ابی عبد الله الحسین(ع) در دعای عرفه عرض می کند: کور باد چشمی که تو را نبیند، خدا محجوب نیست، آشکار است ولی چه می شود کرد تا «من» است شخص در حجاب است.
اهل معرفت می گویند:
خطوتینی بود این ره تا وصال                                                                                       مانده ام در ره زسستی چند سال
بزرگی می فرمود: یک گام بیش نمی خواهد و آن گام روی خود است، تا خودت را از بین بردی و از خود گذشتی به حق پیوستی، تا خودت را ندیدی حجاب برداشته می شود، باید سعی شود حجاب اگر کم نمی شود اقلا زیاد نشود.

خودی در جوانها کمتر و به اصلاح نزدیک تند

معمولا جوان ها که با فطرت نزدیک ترند، حجاب شان نیز کمتر است لذا تا آنها را متذکر می کنند و به یاد خدا وا میدارند، زودتر متاثر می شوند چون هنوز آن «من» قوی نشده، قوت به آن کمتر رسیده؛ می شود او را متوجه کرد. جوان هایی که الان با شوق به جبهه می روند حتی با گریه تقاضای اعزام به جبهه می کنند به واسطه همین نبودن یا کم بودن حجاب است که همه چیزش را فدای خدا می کند.
اما وقتی در آمال و آرزو ها فرو رفت خواهش های نفس را دنبال کرد روز بروز منیتش شدیدتر می شود تا به جدی می رسد که می گوید من هستم ولی خدا نیست؛ خودش را موجود مستقل می پندارد. این کجا و حقیقت امر کجا که عبدی است که هیچ گونه اختیار سود و زیان و مرگ و زندگی را از خودش نداند(فرقان آیه 3) یعنی همان واقع مطلب را درک کردن که همه موجودات چنین اند.
اگر آدمی دلسوز خودش هست باید نگذارد این حجاب در او قوی شود.
حذر از پیروی نفس که در راه خدا
مردم افکن تر از این غول بیابانی نیست
غول بیابانی همان نفس است، وای اگر کسی آنرا پیروی کرد، هر لحظه تبعیت نفس حجاب را قوی تر می کند، یقین به حقایق که کمال انسانیت است با هوی پرستی جمع نمی شود یا خدا پرستی یا خود پرستی(أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ){سوره جاثیه آیه 23}.کسی که هر چه نفسش می گوید اطاعت می کند کجا می تواند با خدا راه پیدا کند، هر چند درس خوانده هم باشد تا دل آگاه نشود این استدلال ها هم کم نفع است.

با ریاضت و مناجات ، حجاب را کم کنید

در اواخر نهج البلاغه است که می فرماید : من ریاضت میدهم نفس خودم را آنرا مهار میکنم جلوش را می گیرم آنوقت ما توقع داریم بدون مهار کردن نفس به درجات عالی از معارف برسیم.
پس حجاب اعظم نفس خود آدمی است کاری باید کرد که آنرا برطرف نمود. تحصیل علم الیقین به خواندن نیست بلکه برداشتن حجاب است منیت و خودیت است تا این من شکسته نشود نمی شود، شکستن آن هم با این که اطاعتش نکنند.
برای کم شدن حجاب ، مناجات نافع است؛ راز و نیاز با خداوند، مخصوصا این مناجات شعبانیه و غیر آن. از دست خودت به خدایت شکایت کن « وَ اَغوثاهُ بِکَ یا اللهُ مِن هَویً قَد غَلَبَنی»{حاشیه مفاتیح صفحه 582} خدایا این نفس من، مرا هلاک کرده است. « وَ مِن عَدُوٍّ قَدِ استَکلَبَ عَلَیَّ» مثل سگ به من حمله ور است؛ شیطان و نفس، مرا راحت نمی گذارد – اگر کسی راستی «اِیّاکَ نَستَعینُ» شد، از خدا مدد خواست، خدا هم حتما او را یاری می فرماید.
در دعای سجده آخر دعای صباح، «اِلهی قَلبی مَحجُوبٌ ونَفسی مَعیُوبٌ و عَقلی مَغلُوبٌ»{مفاتیح الجنان ص 62}. خدایا دلم محجوب است و نفسم عیب دار است؛ به جای آنکه به عیب این و آن بپردازد، عیب خودش را از نظر دور ندارد.
در حالات مقدس اردبیلی یا بزرگ دیگری است، که چهل سال پایش را دراز نکرد؛ هنگام احتضار عرض کرد: پروردگارا من سعی کردم در محضر تو پایم را دراز نکنم ولی هم اکنون دَستور خودت است.
خدایا تو ما را یاری فرما که با نفس خودمان جهاد کنیم، امر و نهی نفس را دنبال ننماییم ، رضای تو را بجوییم نه چیزی که نفسمان خوشش بیاید.
خدایا چنان کن سرانجام کار
 تو خشنود باشی و ما رستگار

ای یکدله صد دله، دل یکدله کن

به تعبیر مولا امیر المومنین (ع) در نهج البلاغه که دوست داشتنی ترین بندگان خدا را معرفی می فرماید از آن جمله «تَخَلّی مِنَ الهُمُومِ اِلاّ هَمًّا واحداَ انَفَرَد بِهِ»{ نهج البلاغه ص 118 خطبه 87} از همه آرزوها تهی شده جز یک آرزو- در این غصه است که خدا را بشناسد؛ تا نفس است آرزوهای متعدد دارد. قربان کسی که این سعادت نصیبش شده باشد که تنها آرزوی خدا داشته باشد.
گزارش تخلف
بعدی