فصل شانزدهم

همه صفات به علم و قدرت بر می گردد

درباب توحید ذاتی مطالبی عرض شد و اما توحید صفاتی یعنی صفات خداوند را اولا عین ذات دانسته ، نه زائد بر ذات، منعم خود را بشناسد و متوجه باشد همه صفات خداوند به دو تا بر می گردد و آن علم و قدرت است. صفات ثبوتیه که عالم و قادر و حی است و مرید و مدرک.

هم سمیع است و بصیر است، متکلم صادق و سایر اسماء و صفات که در قرآن مجید و ادعیه ذکر شده است، عظیم و رحیم و قدیم و غیر ذلک همه به علم و قدرت بر می گردد.

مثلا سمیع است یعنی علم به مسموعات دارد، بصیر است یعنی علم به مبصرات دارد، شنوا و بینا است یعنی عالم است.

علم و قدرت زائد بر ذات نیست ، دو تا نیست ، نخست دوئیت آن را خودمان تصور کنیم؛ هر یک از ما ذاتی هستیم و علم ، ذاتی هستیم و قدرتی ، علم و قدرت علاوه بر این که عین ما نیست و با ما دو تا است ، ذاتی ما نیز نیست و عارض بر ذات ما است، عالم نبودیم و شدیم، توانا نبودیم و شدیم بعدا هم قدرت گرفته می شود یا ممکن است علم گرفته شود. لکن در خدای تعالی غیر از علم ؛ ذاتی جداگانه نیست که علم بر آن عارض باشد. ذات بسیط و صرف وجودی است که تمام امور از او صادر می شود، تمام قدرت ها و دانش ها از او است. اجمالا این معنی را باید به نور عقل فهمید، در صفات سلبیه که گویند « معنی ندارد » همین است، یعنی صفات زائد بر ذات ندارد، چون اگر صفات عارض و زائد بر ذاتش باشد، تعدد و ترکیب لازم می آید و اگر این صفات را قدیم و مستقل بدانیم، که تعداد قدما لازم می آید و اشکال های متعدد پیش می آید.

هستی واجب که هستیش واجب است، صفتش نیز واجب است، بدون این که صفت و ذاتش دو تا باشد. در نهج البلاغه  هم که می فرماید« وَ كَمالُ الاِخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ » صفات عارض است که باید از خداوند نفی کرد، صفت و موصوفی به حسب تحقیق نیست بلکه وجود بسیطی است که عین علم و قدرت است.

خدا در صفات نیز همانند ندارد

در مورد صفات باید دانست, همان طوری که خداوند از حیث ذات شریک ندارد در صفات نیز شریک ندارد.

علم و قدرت که صفات خداست ( و تعبیر به صفت نیز از باب ضیق عبارت است و گرنه همان طوری که اشاره گردید صفت و موصوفی نیست و جز ذات بحت بسیط ، نیست ) علم خدا ، قدرت خدا  شریک ندارد.

هر یک مخلوقی همان طور که اصل وجودش از خودش نیست، علم و قدرتی هم که دارد ، از خودش نیست . وجود هر موجودی را از خدا می بینیم، همان طور هم باید دانش و توانائیش را از خدا بدانیم ، فرع زائد بر اصل که نمی شود ، جایی که اصل وجودش از خودش نیست ، صفاتش به طریق اولی از خودش نیست.

باید موحد مطمئن شود که هر چه قدرت در عالم است از خداست، به تعبیر دیگر معنی جمله مبارکه « لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ » را بفهمد. «لا» در اینجا نفی جنس و حقیقت است، هیچ گونه نیرو و توانایی نیست جز حول و قوه خدا.

چرا حوقله کلید بهشت است؟

در روایت شریفی می فرماید: « کلمة لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ مِفْتاحٍ الْجَنَّةَ » کلید بهشت این جمله شریف است. معنی آن این است که اگر کسی توحید صفات را شناخت و دانست هر قدرتی است، مال خداست، درب بهشت برایش باز است، زیرا از غیر خدا نمی ترسد و به غیر خدا امیدوار نیست ، کسی که دانست « اگر خدا زیانی به کسی  برساند، کسی جلو گیرش نیست و اگر بخواهد خیری به کسی برساند، باز دارنده ای از فضل او نیست. » (وَإِن يَمْسَسْكَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ كَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن يَمْسَسْكَ بِخَيْرٍ فَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدُيرٌ) {سوره انعام آیه 17}

به مقام رضا می رسد، می فهمد هیچ موجودی قدرتی بالاستقلال ندارد و هر چه ظهور قدرت است موقوف به اذن و مشیت خداست، اگر خدا بخواهد همین قدرت که به موجود عطا شده، کار می کند و گرنه از کار می افتد، همه اش به اذن خداست، دیگر از هیچ مخلوقی نمی ترسد، اگر ترس دارد، از گناه و مخالفت امر خدایش هست {نهج البلاغه کلمات قصار شماره 82} ترسش از این است که از نظر  لطف خدا بیفتد، مورد سخط او قرار گیرد.

پس کسی که بحوقله «کلمة کلمة لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ » متحقق شد و به راستی برایش شهود این معنی حاصل شد، توکلش حتما بر خدا است « اگر ایمان دارید پس باید بر خدا توکل کنید» (وَعَلَى اللّهِ فَتَوَكَّلُواْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ) {سوره 5 آیه 23} اگر برای تان مشهود شد، هر چه قدرت و عزت است مال خدا و به دست خدا است، دیگر به مخلوق کار ندارید.

تکیه به غیر خدا مرتبه ای از نفاق

در آیه شریفه : « مژده بده به منافقین که برایشان عذاب سختی است. کسانی که کافران را، نه مومنان را، دوست می گیرند. آیا عزت را نزد ایشان می جویند، پس به درستی که همه عزت برای خداست» (بَشِّرِ الْمُنَافِقِينَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا ﴿۱۳۸﴾ الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا ﴿۱۳۹﴾ ) {سوره نساء}

اگر کسی تکیه به کفر کرد، منافق است نه مسلمان و مومن، خیال کرده آمریکا یا شوروی قدرت دارد، می تواند او را به جایی برساند. هر کس تکیه به کفر کرد، از اسلام بی بهره است و نشانه نفاق است، زبان و دل دو تا است، دلش مطابق زبانش نیست ، زبانش می گوید لا اله الا الله ، توکلت علی الله ، لا حول و لا قوة الا بالله، اما دلش می گوید توکلت علی آمریکا.

بلکه هر فردی که تکیه اش ]به[ دیگری جز خدا باشد امیدش این باشد که فلان کس کارش را درست می کند، در حال نفاق است ، محجوب و مشرک است؛ البته مرحله ای از شرک را دارا است که مخلوق را جز خدا قادر و کاشف الضر دانست.

حدیث شریفی در بحار الانوار در باب شرک است؛ امام مثال می زند « لو لا فلان لهلکت » اگر فلانی نبود، من از بین رفته بودم، این شرک است. راوی عرض می کند پس چه بگوید؟ می فرماید بگوید « اگر خدا منت نگذاشته بود بر من به وسیله فلانی ، هلاک شده بودم.»

وای به کسی که دکتر و دوا را شفا دهنده بداند و از شافی غافل بماند. قدرت و علم را باید منحصر در خدا بداند و بس. به نور عقل بفهمد و به نور قلب باور کند. به نور عقل در هر موجودی دقت کند، می بیند هر فردی را که قادر می دانست، قدرتش از کجا است و چه مقدار است، قدرت دستش یا علم و دانشش مثل طبیب و نظائرش، از خودش هست یا نه؟ پس از این که یقین کردی که هر فردی هم اکنون سر تا پایش نیاز است، هستیش باید لحظه به لحظه به او افاضه شود. آن به آن باید قدرتش را ادامه دهند، بدست باید توانایی لحظه به لحظه داده شود.

به نور عقل حقیقت هر موجودی را دریابد، همان نطفه ناتوانی که اول بود، حالا هم در حقیقت همان است، اگر با داشتن قدرت خدا داد هم خدا نخواهد ، کاری نمی تواند بکند.

صنعت صنعتگران نیز از او است

 اگر کسی رو به قدرتمندی برای کشف مشکلش برود، باید مشرک نشود، بداند تا خدا نخواهد از او کاری نمی آید.

آیا کسی می تواند یک لحظه مرگش را عقب بزند؟ پس هر چه قدرت و علم است از او است، همان علم کسبی از او است ، صنعت هایی که می کنند هم از او است، کی ]چه کسی[ صنعت گر است، آیا گوشت و پوستش ساخته یا هوشش؟ حافظه ای که مدت ها زحمت کشیده، ادراکاتش در آن جمع شده و می خواهد عمل کند ، می خواهد این صنعت را بکند و اگر خداوند حافظه اش را ادامه ندهد، هیچ کاری از او نمی آید.

به طور کلی همه امور به خدا باز می گردد « وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الأمُورُ » {سوره 42 آیه 53} لذا از مولا امیر المومنین علیه السلام منقول است که می فرماید: « نمی بینم چیزی را مگر این که خدا را قبل و بعد و با آن چیز می بینم» { ما رَأیتُ شَیئاً إلّا وَ رَأیتُ الله قَبلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعدَهُ} قدرت در هر موجودی که می بیند ، قدرت خدا را می بیند.

دانشی که به این بشر داده شده که از هزاران میلیون فرسخ حرکات کرات را حساب می کند، کی ]چه کسی[ این هوش و ادراک را به او داده؟ کی ]چه کسی[ حافظه اش داده که معلومات را نگه دارد. این برق را کی ]چه کسی[ ایجاد کرد و در اختیار بشر گذاشت؟ کشف کردن بشر در علم و قدرتی است که خدا به او داده است و گرنه عرض کردم همان نطفه و مشت خاک ناتوان است.

توحید صفاتی را باید پس از تزکیه و بر طرف شدن حجاب دنبال کرد، تا معنی « لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ » این کلید بهشت به دست آید، به راستی آدمی موحد می شود، بهجت و رضای قلبی نصیبش می شود، به خدا دلخودش و از غیر خدا کنده شده است؛ دیگر از فقر و گرفتاری، از گذشته و آینده باکی ندارد، ترس و اندوهی بر اولیاء خدا نیست « أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ » {سوره 10 آیه 62} چون حقیقت برایشان کشف شده ، دانسته اند که « هو الغنی » غنی مطلق خدا است و هر کس خدا به او غنا دهد و « عزیز » مطلق خدا است و هر کس خدا به او عزت دهد که اهل ایمانند؛ منافق است که عزت را در غیر خدا می بیند، خیال می کند از مخلوق کاری می آید، همان طور که از آیات سوره منافقون استفاده می شود.{سوره 63 آیه 8}

به جای ترس ، ایمانشان زیاد شد

دیگر موحد از هیچ چیز باکی ندارد. در این آیه شریفه دقت کنید: «الَّذِينَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِيمَانًا وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ» (همان كسانى كه [برخى از] مردم به ايشان گفتند مردمان براى [جنگ با] شما گرد آمده‏اند پس از آن بترسيد و[لى اين سخن] بر ايمانشان افزود و گفتند خدا ما را بس است و نيكو حمايتگرى است) { سوره آل عمران آیه 173}

مثلا در زمان ما ترساندند آمریکا حمله نظامی می کند، با کمک اقمارش محاصره اقتصادی می کند، ایران را منزوی می نماید، یا به قول آن نادان به بن بست می رسیم. مومنین را ترسانیدند، اما پیروان خط امام نترسیدند و گفتند خدا ما را بس. قدرت ، قدرت خداست، آنچه به دست آنها می بینیم عاریه و مال خداست، تا خدا چه خواهد، تنها تا مقداری که اذن و مشیت حق همراهی کند اثر می کند.

در آیه بعد نتیجه این توحید و توکل بر خدا را ذکر می فرماید «فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِيمٍ» (پس با نعمت و بخششى از جانب خدا [از ميدان نبرد] بازگشتند در حالى كه هيچ آسيبى به آنان نرسيده بود و همچنان خشنودى خدا را پيروى كردند و خداوند داراى بخششى عظيم است){سوره آل عمران آیه 174}

مثل ملت شریف و مسلمان ایران که به برکت امام خمینی، از تحریم اقتصادی و حمله نظامی به طبس از پا در نیامد و از این جنگ تحمیلی عراق نیز سر افراز بیرون آمد.

 خداوندا تو یاری فرما که بدانیم و ببینیم که قدرت، قدرت تو است ، عزت و علم مال تو است و هر چه در هر که هست عطای تو است.
گزارش تخلف
بعدی