فصل هفدهم
کمالات تکوینی موجودات از خدا است
پس از آنکه انسان به نور عقل
هر مرتبه از مراتب هستی را از خدا دانست، متوجه می شود کمال آن هستی هم از
خدا است، همان طوری که اصل هستی از خدا
است، جمال را نیزاز خدا می بیند؛ به تعبیر دیگر همان طوری که کمالات اولی، که اصل هستی
است، از خدا است، کمالات ثانوی که جمال و صفات نیک است، نیز از خدا است ؛ از کسی
است که اصل هستی از او است. این معنی را باید در سر تا سر عالم هستی دریافت از
علویات و سفلیات، هر موجودی جمال و حسنی دارد، که آن هم از خدا است ؛در جمال و حسی
تکوینی که آشکار است.
مثلا در بشر صورت از خدا است، جمالش ، ملاحتش ،
زیبایی و دلرباییش نیز از همان صورت ساز است، لذا ثنا در برابر خدا است نه این
موجود، نمی شود گفت این صورت چقدر زیبا کرده خودش را، بلکه ثنای صورت، ثنای
آفریننده ی آن است. چقدر سازنده ی صورت زیبایی داشته که نمونه ای از آن را به این
وصورت داده است.
یا مثلا سازنده انگور که شیرینی را به آن داده است، بوهای معطر به این
گل ها داده است و خلاصه همان طوری که در قرآن مجید می فرماید : و نیست چیزی مگر
اینکه نزد ما اصل آنها است و فرو نفرستادیم آن را جز به اندازه ای معین.«وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَمَا نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ
البته نسبت به جمیع عوالم این آیه صدق می کند و نمونه
و مصداقی از آن را در موجودات سفلی مورد نظر قرار می دهیم، که اصل خزینه اش از
خداست، بوی گل تا ده یا صد قدم می رود، ولی در روایت دارد که بوی بهشت تا پانصد
سال راه می آید، در عالم دیگر ظهور اتم و اکمل است.
خلاصه هر چه کمال است از خدا است و این کمالات تکوینی
که مثال هایی از آن عرض شد آشکار است.
کمالات کسبی نیز از او است
باید بدانیم که حسن و جمال کسبی و اختیاری نیز از خدا
است. دانش هایی که شخص پیدا می کند، علم، خودش کمال و حسن است یا صفات دیگر مثل
رحم یا کرم، برگشتش به خدا است. دانش که صفت کمالی انسان است؛ زحمت کشیده، درس
خوانده، فکر کرده، دانش اندوخته است. آیا اسباب این دانش و فهمی که دارد جز از خدا
است؟ می بیند دو نفر با هم درس می خوانند، یکی پیشرفت می کند و دیگری می ماند؛ چون
اولی فهم و استعداد دارد، دومی ندارد. کار انسان این است که آنچه خدا داده آماده می کند و به کار می اندازد که
البته همین اراده و توفیق هم از خدا است.
یا صفت رحم در هر کس پیدا می شود، از خدا است. در اثر این که شخص خودش را آماده کرده
برای این صفت کمالی. در روایتی که شیعه و سنی از رسول خدا (ص) نقل کرده اند می
فرماید : خداوند را یک صد رحمت است، یک صدم آن را در عالم دنیا پخش کرده و نود و
نه تای دیگر را برای آخرت ذخیره فرموده. از این یک صدم رحمت در این عالم، رحمت
پدران و مادران به فرزندان است.{بحار الانوار جلد 8 ص 44}
رحم مادر و علاقه ای که به بچه اش دارد، آیا خودش
ایجاد کرده است؟ با این همه زحمت و ناراحتی که بچه داری دارد، مع الوصف از علاقه
مادر چیزی کاسته نمی شود؛ بلکه از وقتی که بچه در رحم تکوین می یابد، علاقه هم
همراهش ایجاد می شود.
جمال و کمال اختیاری بشر هم از خداست «همه کار ها به
خدا باز می گردد»(وَإِلَيْهِ يُرْجَعُ الأَمْرُ كُلُّهُ ) {سوره 11 آیه 123} جود و کرم در اثر این است که آدمی با دستش
انفاق می کند و با تکرار ملکه جود پیدا می شود. این انفاق ها از مال کیست، آیا کسی
جز خدا مالک است؟ این دست مال خداست، قدرت را خدا داده، مال هم که مال خدا است؛
تنها آدمی اراده دارد، که آن هم عطیه خداست. بنابراین هر جمال و کمال و حسنی در هر
موجودی حتی جمیل اختیاری هم از خداست، پس : الحمد لله ، ستایش منحصرا سزاوار خدا
است و بس.
جز خدا لایق حمد بالاستقلال نیست
در الحمد لله فرموده اند ال استغراق یا جنس است، از
این که مسند الیه محلی بال مفید حصر است و لام بعد هم لام اختصاص است « لایستحق
الحمد الا الله » ثنا به جمیع محمود ها. از عرش تا فرش، از دره تا ذره، هیچ مخلوقی
استحقاق ثنا ندارد. در برابر هر جمال و کمال آنکه سزاوار حمد و ستایش است خداست،
چون هیچ کس از خودش هیچ ندارد و همه مال خداست.
در روایتی اصول کافی دارد وقتی استری از حضرت صادق
(ع) گم شد حضرت فرموده اگر خداوند آن را به من باز گرداند او را حمد می کنم به
ستایش هایی که او را خشنود گرداند، راضی گرداند، او را به تمام حمد هایش. پس از
مدتی گشتن ، استر را یافتند و خدمت حضرت آوردند. پس از آن که حضرت سوراش گردید،
گفت « الحمد لله » و در تتمه همین روایت دارد، که فرمود حمد کردم خداوند را به
تمام حمد هایش. {اصئل کافی ج2 ص97 حدیث18}
چون هر خیری و برکتی از هر موجودی است، از خدا است؛
هر جا ستایش شود هم به خدا باز می گردد، در همین روایت ، افرادی که گشته و استر را
یافتند هم قابل ستایش هستند، ولی مدح سزاوار خداست که این اسباب را قرار داد، فهم
برایشان قرار داد دنبال استر بگردند و تونایی یافتنش را به آنها داد، نیروی
برگداندن به آنها داد، حیوان را تسلیم آنها کرد، همه اش به خدا باز میگردد، پس حمد
هم برای او است. لام در الحمد برای اختصاص است؛ الحمد جنس حمد مختص خدا است نه
مخلوق، چون غیر خدا هستیش هم از خداست تا چه رسد به شئون هستی.
به دهان تملق
گویان خاک بریزید
ثنای مخلوق که گفتم غلط است، یعنی ثنای استحقاقی
استقلالی که اگر کسی علمی یافته، او را ثنا کنید. مثل این که دیگری کار نبوده است،
علیم مطلق خدا است و همه علم ها هم به خدا باز می گردد. محمد (ص) هم تعلیم دیده ی
خدا است، خدا به او علم داده است «عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ » {سوره 96 آیه 5} بلی از جهت عطای الهی این ستایش
خوب است، لذا در روایت نهی شده است به ویژه در حضور خود، شخص او را بستایند.
در روایت شریف در بحار دارد که می فرماید: به صورت
تملق گویان و ثنا خوان ها خاک بریزید{جلد 15 بحار}
کسانی که نسبت به حکام و سلاطین شعر و تملق می گفتند،
این کیست که او را مدح می کنی و معمولا مدح کسی که سزاوار مدح هم نبوده است.
در نهج البلاغه خطبه همام می فرماید : اذا زکی احد منهم خاف مما یقال له. متقی و شیعه
علی(ع) کسی است که وقتی او ا می ستایند، از این ستایش می ترسد. تا شخص باورش شد که
خوب است، از توحید بیرون رفته است، اشتباه کاری کرده و ظاهر بین شده؛ باید خود شخص
باورش نشود، اگر چیزی هم باشد خدا داده است، لذا خدا سزاوار ستایش است. اگر فهمی
دارم، علمی دارم، قدرتی دارم همه اش داده خداست. مکرر عرض کردم اگر خدای نکرده یک
بیماری عارض شخص شود و حافظه اش از او
گرفته شود، معلوم می شود علم داشته یا نه؟ کارش به جایی می رسد که راه خانه اش را نیز
نمی شناسد و نام فرزندش را فراموش می نماید. چنان که نظیرش را داشتیم، مرحوم شد؛
پنجاه سال فرزندش را می خواند ولی حالا یک
مرتبه نامش از یادش رفته است، هر چه می کند به یاد نمی آورد خودش اسمش را، گذشته
پنجاه سال او را خوانده، اما وقتی حافظه
نباشد هیچ است.
مواظبت بر توحید صفاتی
لذا گویند مداح اگر طرف را مستقلا سزاوار مدح دید،
مشرک در مرحله صفات شده است. همان طوری که اگر خود شخص شنونده و مدح شده نیز باورش
شود و مستقلا خودش را سزاوار مدح ببیند، او نیز به مرحله ای از شرک در صفات مبتلا
گردیده است.
پس توحید در صفات این است که همه کمالات و محاسن را
از خداوند ببیند، هر چه کمال است، حتی کمالات کسبی بشر نیز از خدا است. هر چه جمال
است از خدا است، حتی جمال های کسبی. لذا مطلب خیلی دقیق است بیشتر اتفاق می افتد
که، آدمی متوجه نیست در حالی که در مرتبه ای از شرک گرفتار است. تا آدمی خودش و
همه را به عجز و نیستی نشناسد، خدا را نخواهد شناخت، جمع نمی شود یا هستی مال من
است یا خدا، تا وقتی که از خود می بیند دیگر از خدا نمی بیند.
خداوند همه ما را از همه مراتب شرک نگه دارد.