فصل نوزدهم
کارهای غیر اختیاری بشر
در توحید افعالی شخص موحد باید یقین داشته باشد که
در جهان هستی خداوند آفریدگار هر چیزی است «اللَّهُ
خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ »{سوره
39 آیه 62} فاعل مطلق خدا است شی المشی وجوده، هر چه هست می شود جزئی و کلی از
مراتب هستی جواهر و اعراض از خدا است این مطلب در غیر افعال ارادی بشری آشکار است
حتی خود آدمی نیز فعل های ارادی و غیر ارادی دارد، افعال غیر ارادیش که ربطی به
خواست شخص ندارد و آن فعل از طرف خداوند انجام می گیرد آنچه در بدن ، فعل و انفعال
حاصل می گردد از این قبیل است حتی بیماری و سلامتی نیز کاری به اراده شخص ندارد همچنین
قدرت و عجز نیز به اختیار او نیست «خداوند که شما را از ناتوانی ( از حال ضعف شما
را ) آفریده سپس پس از توانایی به شما نیرو داده و پس از آن ( در پیری ) ناتوانی
را پس از نیرومندی قرار داد»(اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم
مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ
قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً){سوره
30 آیه 54}
آدمی در قنداقه نیرویی ندارد به تدریج به او داده می شود و در سن جوانی
بینهایت می رسد آنگاه به تدریج رو به زوال می رود تا گاهی که به حد نخستین از
ناتوانی در قنداقه می رسد این ها چیز هایی نیست که دست بشر باشد، ربطی به خواستش
ندارد تا برسد به مسئله موت، و در این افعال غیر اختیاری بشر و همه و موجودات
بدیهی است که فاعل مطلق خداست.
در افعال اختیاری مجبور نیست
اما نسبت به کار های ارادی و اختیاری بشر از نیک و بد این جا است که باید
دانست نه جبر و نه تفویض ، نه طوری است که اراده اش در کار نباشد و هیچ گونه
اختیاری نداشته باشد، این را هر عاقلی می فهمد که مسلوب الاختیار نیست.
مثال جالبی برای جبر و اختیار زده اند؛ کسی که دستش مبتلا به رعشه شده حرکت
دستش ربطی به اراده اش ندارد اما شخص سالم که دستش را حرکت می دهد معلوم است که از
روی اراده است کیست که بشود منکر اراده و اختیار گردد در افعال اختیاری نمی شود
اراده نداشته باشد و گرنه خلاف فرض است یعنی ما می گوییم افعال اختیاری معنی
اختیار این است که توانایی انجام دادن یا ترک کردن آن را دارد و از فعل یا ترک یکی
را انتخاب می کند در برابر افعال غیر اختیاری که یا حتما انجام می گردد یا نمی
گردد بدون این که شخص اختیاری در آن داشته باشد.
جبر یعنی مسلوب الاراده و الاختیار ، همین طور می شود بدون این که شخص اراده
ای داشته باشد بطلان جبر واضح است با اراده خود به مسجد یا مرکز فسق می رود با
اراده ذکر می گوید یا بد می گوید منکر آن منکر محسوس و بدیهیات است . وجدانی است
نیاز به برهان ندارد.
از آن طرف خطر تفویض هم هست چون با اراده کار می کند خودش را مستقل می بیند و
گرفتار شرک می شود نیاز خودش را فراموش می کند باید متوجه باشد اراده اش نیاز به
قدرت دارد آیا بدون قدرت می تواند اراده کند و کاری انجام دهد؟ نیاز اندر نیاز است
اراده آدمی چه در خیر و چه در شر کافی نیست بلکه نیاز به قدرت دارد تا توفیقی
نیابد اسباب حاصل نگردد چگونه انجام می پذیرد.
هر خیری به توفیق خدا است
هر خیری از هر کس صادر می شود به اذن الله و قدرت و مشیت او انجام می گیرد
اگر خواست او همراه نباشد محال است انجام بگیرد شخص می خواهد واقع شود اما تحقق و
هستی پیدا کردن آن چیز بسته به خواست خدا است هست شدن مراد من ف از رشته هستی
خداست که در حقیقت مستند به خدا است که «الخیر بیده» مدد و تایید خدا می خواهد و
لذا هر کار خیری کرد باید شکر خدا کند که او را توفیق داد من که جز اراده ندارم آن
را نیز خدا الهام فرموده و لطف کرده و
توفیق داد«وَمَا تَشَاؤُونَ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ
شگفتی به عمل خیر، باطل کننده است
در روایتی که در لثالی الاخبار {ج3 ص 30} دارد وقتی حضرت سجاد (ع) چیزی به
فقیری می داد دست خودش را می بوسید و می فرمود این دست مجرای خیر شده است و در
روایتی رسیده که درست گیرنده را نیز می بوسید به اعتبار این که در حقیقت خداوند
صدقات را می گیرد «يَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ » {سوره 9 آیه 104} هر چند به حسب ظاهر فقیر
گیرنده است لکن فقیر نیز مجرای خیر است.
« الأمر بين الأمرين » اراده با نیاز به حق در هر اموری که از آدمی سر می زند
این که می گویند عجب عمل را باطل می کند چون خود بینی است خیال می کند او این کار
را انجام داده است در حالی که اگر توفیق خدا نبود به عبادت نیز موفق نمی شد « بحول
الله وقوّته أقوم وأقعد» همین نشست و برخاست هم به نیروی الهی است مبادا به تفویض
و عجب در عبادت بکشاند.
شر، به واگذاری خدا است
در جهت معصیت نیز کسی گناه می کند آنچه به دست او است اراده است و عقوبت هم بر
آن و به واسطه آن مترتب است و تحقق معصیت مثل طاعت به خواست خدا است البته خواست
خدا در معصیت به معنی خذلان است خداوند اگر کسی را به خودش واگذارش فرمود در معصیت
می افتد.
در روایتی از امیر المومنین (ع) می فرماید« خیر به توفیق خدا است و شر به
واگذاری خدا»( الخَيرِ بتَوفِيقُ اللهِ و الشَّرِّ بخِذلانُه الله){توحید صدوق} گناهی که می
کند تقصیر خودش هست اراده کرد منتها تحقق و پیدا شدن معصیت به اذن خدا است به هر
چه آدمی می رسد از ثواب و عقاب به واسطه همان اراده اش می باشد خدا نخواسته اراده
را از بشر بگیرد و مسلوب الاراده عبادت یا گناه کند.
بشر به واسطه اراده به کمال می رسد
بهائم در حال رکوع و حشرات در حال سجود اند این رکوع و سجود ارزش ندارد خدا
نخواسته افراد بشر این چنین به نماز به ایستند « وَلَوْ شَاء رَبُّكَ لآمَنَ مَن فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا » {سوره 10 آیه 99} جلو اراده اش را نمی
گیرد باید به اختیار خودش رو به سعادت یا شقاوت برود اگر جلو اختیارش را بگیرد به
کمال نمی رسد ثواب و عقاب از بین می رود وقتی مقدمه گناه پیش می آید خود داری ( کف
نفس ) موجب استحقاق ثواب و کمال برای شخص می شود نه این که بدون اراده حاصل نشود.
کمالات بشر به واسطه اراده اش هست در خوبی ها با اراده فعل و در بدی ها به کف
نفس و اراده ترک – زبان به اختیار بشر است با اراده خودش خوبی بگوید وقتی پیش آمد
کف نفس کند چه بسا با یک خود داری از گفتن سخن به اندازه یک سال عبادت کمال می
یابد. اطاعت و معصیت دائر مدار اراده انسان و برای تکامل بشر است و در هیچ کدام مستقل نیست بی نیاز از مشیت الهی
نیست و بدون اراده نیز نیست. در گناه نیز مستقل نیست می تواند بخواهد گناه کند اما
تحقق آن نیز به خواست خدا است « نوله ما تولی» هر دو محتاج به مدد است. « كُلاًّ نُّمِدُّ هَؤُلاء وَهَؤُلاء مِنْ عَطَاء
رَبِّكَ »{سوره 17 آیه 20}