فصل یازدهم
اَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ، وَ كَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمالُ الْتَصْديقُ بِهِ تَوْحِيدِهِ
همه پدیده ها از یک پدید آورنده اند
پس
از آن که شخص علم به پروردگار پیدا کرد، باید به نحو وحدانیتش باشد و گرنه
در شناسائیش ناقص است؛ یقین کند به این که «وحده لا شریک له ذاتا صفة
فعلا» توحید ذاتی، صفتی و فعلی و سپس توحید در مقام عبادت و پرستش.
توحید
ذاتی آن است که بشناسد ذات مقدسش , مبدا عالم وجود است؛ تمام حوادث و
موجودات پیدا شده از او است. در عالم هستی یک خدا است و همه به او بر می
گردند. وجود است و موجود است. یک واجب الوجود است که او هم ازلی و ابدی
است؛ همیشه بوده و همیشه خواهد بود و جز او همه پیدا شده اند. در تقسیم به
حسب تصور گفته می شود، وجود سه قسم است : یا واجب یا ممکن یا ممتنع است.
اگر
وجود عین ذات شد، نه این که هستی به او داده شود، این واجب الوجود می شود
و اما اگر نبوده و بود شده، یعنی هستی در ذاتش نیفتاده است و بودن برایش
حتم نیست، ممکن است باشد و ممکن است نباشد، آن را ممکن الوجود گویند و
ممتنع آن است که عقل حکم می کند که شدنی نیست، پدید نمی گردد، محال است
تحقق پیدا کند، نظیر شریک واجب الوجود برای خدا شریکی فرض شود وجود آن
ممتنع است چرا؟
محال است خدا شریک داشته باشد
چون
اگر دو واجب الوجود شد ، هر یک از دیگری فارق و «ما به الامتیاز» باید
داشته باشد. دو شیء بسیط از جمیع جهات دیگر دو نیست، حتما باید جهت مختلفی
داشته باشند تا بشود دو تا، و گرنه دوئیت حاصل نمی شود. آن وقت ترکیب لازم
می آید از «ما به الاشتراک» و «ما به الامتیاز» و ترکیب هم احتیاج آور
است. هر مرکبی نیاز به اجراء ترکیبی و ترکیب کننده دارد، پس انقلاب لازم
می آید، یعنی واجب الوجود ممکن الوجود گردید، زیرا مرکب و محتاج یقیناً
ممکن است، نه واجب و خودش نیاز به واجب دارد که او را ایجاد نماید. پس با
این استدلال و نظایرش گویند شریک خداوند ممتنع الوجود است.
دیگر
آن که اگر واجب الوجود دیگری تصور شود، عالم دو مبدا داشته باشد، موجودات
دو علت داشته باشند، چنین فرض کردیم قطع نظر از دلیل عقلی بر امتناع ،
لازمه اش فساد است که اشاره کردیم زیرا لازمه ی واجب الوجودی افاضه ی وجود
است، هستی بخشی است، باید هر کدام خلق هایی داشته باشند، هر کدام عالم جدا
گانه ای، مثلا آن وقت هر کدام از این دو آیا می تواند بر دیگری چیره شود
یا نه؟ اگر نتواند که عجز است و عاجز خدا نیست و اگر می تواند که فساد
لازم می آید «اذا لذهب کل اله لما خلق و لعلا بعضهم علی بعض»{سوره 23 آیه
91} هر کدام بر دیگری چیره باید بشود و اگر علو حاصل شود فساد است و آن که
مغلوب واقع شد ، دیگر واجب الوجود نیست چون خدا هرگز مقهور نمی شود.
از آیات قرآن و دلیل عقل امتناع شریک برای خدا واضح می گردد.
وحدت خالق از وحدت خلق
از
وحدت کیفیت خلقت نیز می توان به وحدت خالق پی برد؛ چون کیفیت خلقت یکی است
پس خالق هم یکی است. مثلا 5/4 میلیارد بشر از نطفه آفریده شده، در همه
چنین است پس همان کس که مرا آفریده ، تو را و او را و همه را آفریده است.
همه از جهت کیفیت آفرینش یکی هستند. در حیوانات نیز هر کدام چنین است، پس
خالق همه یکی است، خالق انسان و حیوان. در عالم نباتات نیز ملاحظه کنید؛
انواع مختلف که از دانه پیدا می شود یا از نهال ، قدرت نمایی در پیدایش
انار همان نحو در سیب و گلابی است و همان قدرت نمایی در پیدایش حبوبات است.
موجودات
، همه از یک قدرت و مربوط به یک حکمت است؛ آن قدرت و حکمت که در آفرینش
فیل پیدا شده همان قدرت و حکمت در آفرینش پشه بکار رفته است با شی ء زائد-
آن خرطوم لطیفی که پشه دارد در نوع خود از خرطوم فیل کمتر نیست بلکه خیلی
ظریف تر و سریع تر است علاوه بر این که دو بال نیز به او داده است- فیل با
آن عظمت با تمام دستگاه هائی که دارد همان هم در پشه به کار رفته است؛ قوه
سامعه و باصره ، معده و گوارش و غیره- آیا از این کیفیت خلقت پی به وحدت
خالق نمی برید ؟ آن که فیل را ساخته همان است که پشه را آفریده است.
هدف در آفریدن آفریده ها و توحید
رشته
دیگر از راه وحدت غایت است، ربط و ارتباط بین موجودات است، بلاشک هر
موجودی به نحوی با دیگران مربوط می شود. این موجودات را برای غایت موجود
دیگر آفریده، تمام این موجودات با هم مربوط می شوند. برای نمونه: به دندان
گوسفند بنگرید، دندان علف خواری است، معده اش هم معده ای است که علف هضم
می کند پس خالق گوسفند و دندان و معده اش همان خالق علف است- به دندان
گوشت خواران و معده آنها بنگرید، یقین می کنید همان کس که دندان و معده
گوشت خواران را آفریده همان آفریدگار سایر حیوانات است که از گوشت شان
استفاده می نمایند. به دندان و معده سگ می نگرید، می فهمید کسی که این
حرارت را به معده اش و این استحکام را به دندان سگ داده است همان آفریننده
استخوان است.
در
دهان حیوان قوه ای داده که ذائقه است. می چشد شیرینی و ترشی را در می یابد
در خارج ، میوه های شیرین و ترش و تلخ را درک می کند، پس آفریننده ی میوه
ها و طعم های مختلف همان آفریننده ی ذائقه است و گرنه ذائقه چه نفعی
دارد؟! خدا را به وحدانیت بشناسد و بفهمد آفریننده ذائقه همان آفریننده
طعم ها است.
در
قوه شامه یعنی بویایی نیز همین حرف را می زنیم؛ سازنده انواع گل ها با
بوهای مختلف همان آفریننده بویایی است. روائح با این غایت که آدمی آنها را
دریابد، سازنده اش را بشناسد و سپاس گذارش باشد.
علاوه
بر خواص دیگری که برای این حواس است، ذائقه و شامه علاوه بر لذت التِذاذ ،
باید چیزهای مضر را درک نماید و از آن پرهیز کند. باید بوهای زننده را درک
کند، از بوی متعفن گوشت بفهمد مضر است و آن را نخورد تا بیمار نشود. اگر
چیز تلخی چشید ذائقه آن را رد می کند.
خلاصه ربط و ارتباط اجزاء آفرینش با یکدیگر و از این که برای یک منظور آفریده شده اند یکتایی آفریننده آشکار می گردد.
ربط آفتاب و ماهتاب با ابر و زراعت و ...
از
نود میلیون میل راه نور آفتاب را برای تربیت زمین و موجودات آن می فرستد؛
روییدن گیاهان و حیات حیوانات به آن بسته است. نور ماهتاب نیز از سیصد
هزار کیلو متر راه دارای نوزده خاصیت برای کره زمین است که یکی از آن
خاصیت ها تبرید است. حبوبات و غیره که به واسطه آفتاب گرم می شود، نور ماه
آن را سرد می کند و تعدیل حاصل می شود. چطور نور کره ی آفتاب و ماهتاب را
با زمین ربط داده است؟ با این نظم که نه همیشه روز باشد که بسوزاند و از
بین ببرد و نه دائما شب باشد که نتیجه ای نداشته باشد. پس همان کس که ابر
را مسخّر کرده و می بارد {سوره 2 آیه 164} همان است که گیاه را میرویاند.
کی(چه کسی) ابر را تولید کرده ؟ همان کس که خورشید را آفرید و از گرمایش
بخار پیدا شد و میلیون ها تن آب را در آسمان ها به حرکت در آورد و ...
از
وحدت غرض پی به وحدت آفریننده می بریم. غرض از این ابر، باریدن است که
زمین مرده را زنده گرداند {سوره 35 آیه 9} پس از آن که مرده بود {سوره 30
آیه 50} می فهمیم خالق ابر و باران همان خالق گیاه است و رویاننده ی گیاه
همان است که معده حیوانات و جهاز هاضمه و دندان را آفریده؛ همان آفریننده
چشم است که طعامش را ببیند؛ همان آفریننده دست است که آن را تهیه کند و در
دهان بگذارد.
با
یک نظر اجمالی می فهمیم که همه موجودات به نحوی با یکدیگر مربوط هستند و
گواهی می دهند به اینکه «لا اله الا الله وحده لا شریک له» جز یک آفریننده
در عالم هستی نیست و یک مبدا علیم و حکیم و قدیر است که همه را برای غایت
و غرض مشخصی آفریده است.