فصل بیست و دوم

غفلت از حق سبب نزاع ها است

آنچه در جلسه قبل در موضوع توحید صفات عرض شد، که باید به قلب باور داشت و نوری در دل پیدا شود، از روی شهود بفهمد، هر چه کمال است از خدا است، در هر موجودی هر چه دانش و توانایی و بی نیازی است از خدا است، هیچ ذات و صفتی استقلال ندارد.

همین مطالب در توحید افعالی می آید، آدمی پس از آن که حجاب را برداشت، «خودیتش » را کم کرد، به نور دل می فهمد فاعل حقیقی در همه امور خدا است، حتی در افعال اختیاری بشری نیز به قدرت و مشیت خدا است، به جهت شخص و انانیت خود توجه نکند، بلکه به آن قدرتی که بوسیله ی آن، کار را انجام می دهد و هم چنین وقتی کاری از خودش انجام می دهد، به مشیت و خواست خدا بنگرد. تا خود را می بیند به توحید افعالی نمی رسد، هر چند به زبانش بگوید « لا حول ولا قوة إلا بالله » تا قدرت خودش را می بیند این همان تفویضی می شود که قبلا عرض شد. بترسد از این که شرکی در او پیدا شود، قدرت خودش را در برابر قدرت خداوند قرار دهد، قدرت خدا را فراموش کند، این « خودیت » آدمی را از هر سعادتی محروم و به هر شری وا می دارد. همیشه در زحمت است;  نوع نزاع هایی که بشر با یکدیگر دارند، به واسطه همین است، خود و او را صاحب قدرت مستقل می بیند، می خواهد او را کنار بزند یا مال او را بگیرد. محال است دو نفری که خدای را در فعل و کار خودشان متوجه باشند نزاع کنند، هرگز میان انبیا و اولیا نزاع نبوده است، چون آنها اصلاح شده اند، قدرت را مال خدا می دانند.

جنگ هایی که در عالم واقع می شود از انانیت و جهل به واقع پیدا می شود، خدا را فراموش می کنند، خودشان نیز فراموش می شوند « نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ » {سوره 59 آیه 19} قدرت خدا را که ندید، عجز خودش را نیز نمی بیند، در جهل خود و نکبت آن می ماند « فَهُمْ في‏ رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ  » {سوره 19 آیه 45} و منشا فساد می شود.

اگر گفته شود بعثت انبیا برای اصلاح انانیت بشر است، درست است. پیغمبران برای آن آمده اند که به بشر بفهمانند « من » چیزی نیست، تو باید عجز ذاتی و صفتی و فعلی خودت را بفهمی، امکان ذاتی و وصفی و فعلی خودت را بدانی.

ذات و اصل خودت از او است، صفتی هم که داری از او است، فعلی هم که داری به قدرت او است « يُزَكِّيهِم‏ » برنامه انبیا تزکیه کردن مردم است، آنها را از کثافت خودیت پاک کنند.

با رها کردن زمام نفس، اماره می شود

در عبارت « المطهر » که از اسما الله الحسنی است، گفته شده که مطهر بودن خداوند یعنی توفیق – نجاست شرک و خودیت را آب هفت دریا پاک نمی کند، مطهرش تنها خدا است، برسد به جایی که « شخصیت و تشخص » رها شود، چون آنچه آدمی را در کثافت جهل نگه می دارد همین است، از هر خیری باز می دارد و به هر شری وا می دارد، اگر آن را رها کرد که به صورت « اماره » در می آید، نفس اماره به هر بدی فرمان می دهد « إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ » { سوره 12 آیه 53} نفس اماره موجود جدا گانه ای نیست، بلکه همان نفس است، که به واسطه اطاعت کردنش امیر بر آدمی می گردد، حاکم بر وجودش می گردد، به طوری که نمی تواند از فرامینش صرف نظر کند، باید به تدریج با ریاضت شرعی خودش را بگیرد، بلکه از امارگی بیفتد، انانیت کم شود، تا بفهمد هر چه قدرت است مال خدا است، چرا با دیگری نزاع کنم وقتی « من » نباشد، دیگر نزاع برای مقام من، مال من و غیره در کار نیست، بلکه هر چه می بیند آثار علم و قدرت او است، جز جمال حق نمی بیند، با جمال که کسی نزاع ندارد.

جملاتی جالب از صحیفیه سجادیه (ع)

نکته مهمی که خواستم عرض کنم جمله ای است که در دعای مکارم الاخلاق حضرت زین العابدین (ع) ذکر می فرماید : الهم صل علی محمد و آل محمد و صن وجهی بالیسار و لا تبتذل جاهی بالاقتار فاسترزق اهل رزقک و استعطی شرار خلقک {فقره 24 از دعای مکارم الاخلاق صحیفه سجادیه}

خداوندا مرا همیشه در آسانی قرار ده، چیزی از مخلوقی نخواهم، که اگر به من داد، به مدحش و اگر نداد به مذمت کردنش مبتلا گردم، چون وقتی به مخلوق نیازمند شد مخطور است، اگر چنان که به نظر استقلالی به مخلوق مراجعه کرد، به امید این شخص رفت، از او رفع گرفتاری بخواهد، همین الان مبتلا به شرک شده است، از توحید افعالی کناره گرفته است، باید حواسش جمع باشد. خدایا اگر تو بخواهی به دست این شخص این کار انجام می گیرد، توجهش به الله باشد تا از صراط توحید در فعل منحرف نگردد. صراط توحید از مو باریک تر و از شمشیر تیز تر است. با یک انحراف در نظر ساقط می شود.

حالا نزد کسی که جهت استعانت یا استرزاق یا استمداد رفت، اگر حاجتش انجام گرفت یا نگرفت در هر حال خطر دارد، چون اگر آن کار را انجام دارد ممکن است از خدا غافل شود و « مدح استقلالی » برای این شخص که کارش را انجام داده است بکند، مدح کند کسی را که در حقیقت او این کار را نکرده، اگر خدا به او قدرت و توفیق نداده بود، چگونه مشکل مرا حل می کرد.

اگر آن کار انجام نداد ذم شخص می کند، با این که داشت به من نداد، با این که می توانست به من کمک نکرد. در دلش هم بغض طرف را جا می دهد و بعد تصمیم به تلافی می گیرد. این هم شرک شد، پس در هر دو جهت چه عطا و چه منع مورد خطر است، در جهت عطا مدح استقلالی و در جهت منع ، ذم طرف را می کند.

اگر از او منع می کند باید بگوید خدا نخواست، کاری به شخص نداشته باشد، خدا از راه دیگری کارت را اصلاح می کند، چون کار کن حقیقی خدا است، این شخص قابل نبود که خدا موفقش بدارد، چرا به بد بین باشی و بد بگویی. کمتر کسی است که به این حال شرک مبتلا نباشد، عطا و منع را مستقل در طرف می بیند.

گرفتاری به مدح و ذم استقلالی

« فافتتن بحمد من اعطانی و ابتلی بذم من منعنی » تا شیفته گردم به ستایش کسی که به من عطا می کند و مبتلا گردم به مذمت و بد گویی کسی که از من باز داشته است.

البته آنچه مذموم است، مدح بالاستقلال است و گرنه مدح بالتبع مورد امر است « کسی که از مخلوق سپاس گذاری نکند از خالق نیز سپاسگذاری نکرده است» {بحار الانوار جلد 15 صفحه 134} آن که واسطه خیر است نیز باید ستوده شود، مثلا بگوید خداوند به شما اجر دهد که این کار خیر را به دست جاری فرمود، آنچه خطر است مدح استقلالی است، که از شما متشکرم چنین کردی، بدون این که خدا را در نظر داشته باشد.

یا در مورد مذمت، تا خدا به او قدرت دهد مگر می توانست بکند. چه کار های مشکل و مهمی که انجام داده و چه کار های آسان و پیش پا افتاده ای که انجام نداده است، تا خواست خدا همراهش نباشد که واقع نمی شود.

البته به مسئله جبر و تفویض بر خورد می کند که در جلسات قبل صحبت شده است.

پس باید فراموش نکنیم که چندین مرتبه در شبانه روز می گوییم « إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعين‏ » استعانت را تنها از تو می جوییم به قول مرحوم بحر العلوم.

تلهج فی ایاک نستعین                            و انت غیر الله تستعین

در نماز می گویی « خدا یا تنها از تو یاری می جوییم » اما چطور پس از نیاز به مخلوق ، در صورت عطا مدح او، در صورت منع ذم او را می کنی، اگر از خدا استمداد داشتی پس این تعریف های فوق العاده از مخلوق در برابر عطای او چیست؟ اگر عطای خدا است که به دست این مخلوق جاری ساخته پس چرا خدا را فراموش کردی و تنها سبب را دریافتی کسی که تنها یک اراده خدا دادی داشت.

در منع هم نباید طرف را مستقل بدانی بلکه عقیده ات این باشد که خدا به او توفیق نداد، نفس است که قلدری می کند، هم و خودش و هم دیگری را مستقل می داند، مدح و ذم مال نفس است که خدا را فراموش می کند.

خداوندا عطا  و منع از تو است

 « و أنتَ من دونَهم وَلِي العطاءِ والْمَنْعِ » خداوندا ، در صورت اعطا تو عطا فرمودی، ولایت و قدرت تو در کار بود که به من عطا شد، در صورت منع هم جلوگیری و ندادن توفیق تو بود، که از من باز داشته گردید.

نوعا ً مسلمین به این مرتبه از شرک مبتلا هستند. خودمان را موحد خیال می کنیم، در حالی که مخلوق را در عطا و منع مستقل می پنداریم، چرا این قدر در جهل غوطه خوردیم همه امکانات را می بیند، ولی خدا را نمی بیند.

این شخصی که ریاست و مقام دارد یا پول و قدرت، همه این اسباب را خدا داده است، اگر جایی قدرت بیشتری سراغ داری، امر عارض است که همه اش توهم است، امور ذاتی نیست بلکه عرضی است پول بیشتر به او نسبت پیدا کرده و فردا به دیگری نسبت می کند « اضافه » در باب اعراض، نسبت مکرره است، آن مال نسبتی به من و من هم نسبتی به مال دارد صرف وهم و اعتبار و قرار دادهای میان بشر است، نه این که واقعیتی داشته باشد « أَعُوذُ بِکَ مِنْ الشِّرْکِ » خداوندا شرک را از میان ما بردار، مشرک نباشیم نه در ذات و نه در صفات و نه در افعال.

 

گزارش تخلف
بعدی